طرح چشمان قشنگت، در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت، در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحل ام شو، غرق گشتم بی تو در دریای هستی
خیال کردم بری، میری از یادم
تو رفتی و نرفت چیزی از یادم
تو رفتی تازه عاشق تر شدم
از اونی هم که بود بدتر شدم من
زندگیمو به پای تو دادم
اون روزا رو نمیره از یادم
نازنینم، برس به فریادم
صبح تا شب این شده کارم
که واسه ی چشات بیدارم
دل است دیگر
زبان آدمیزاد که سرش نمیشود
هر چه میگویی فایده ندارد
می خواهد عاشق بادشد
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی ست
و دوستت میدارم رازی است
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که:
مدام نامت را صدا بزنم...
با یک علامت سؤال"؟"
و "تـــو" با حوصله جواب بدهی...
جـــــان دلـــــم!؟
دلم که شکست
گفتم تکه های دلم رو جور کنید
اما
وصله های ناجور چسبوندن به دلم...
چند لحظه دستت رو بذار رو قلبم
جز درد چی حس میکنی
هـــــــــــر دو با گذشتیم و میگذریمـــــــــ...!!
منــــــــ از بی مهـــــــــری هایـــــــــ تــــــــــــــو
تــــــــــو از دلتــــــــــنگی هایــــــــــ مـــــــــــن.....
دیگر تا قیامت کسی را جایت نمیگذارم ...
رفتی، کندی قلب من را از ریشه، برو دیگه، خداحافظ برای همیشه ...
خداحافظ ای تنها عشق من، خداحافظ ای تمام دنیای من،
از وقتی که رفته ای من از غم لب ریزم،
خداحافظ تو تنها هم دم من، از وقتی که رفته ای غم جایت را گرفته،
غم رفیق و هم دم من شده ...
نمیدانی حال و روزم چگونه است بی تو،
چشمانم پر از اشک و خون است بی تو، اگر باز گردی خزانم همچو بهار است،
شبهایم روشن و پر از ستاره ...
شب که میشود اشک هایم به یاد تو سرا زیر میشود،
اگر هم خون گریه کنم دیگر چه فایده !
دلم تنگ است برای سوز صدایت، شبهایم سوت و کور و سرد است بی تو ...
خداحافظ تو تنها هم دم من، از وقتی که رفته ای غم جایت را گرفته،
غم رفیق و هم دم من شده ...
نمیدانی حال و روزم چگونه است بی تو،
چشمانم پر از اشک و خون است بی تو، اگر باز گردی خزانم همچو بهار است،
شبهایم روشن و پر از ستاره ...
شب که میشود اشک هایم به یاد تو سرا زیر میشود،
اگر هم خون گریه کنم دیگر چه فایده !
دلم تنگ است برای سوز صدایت، شبهایم سوت و کور و سرد است بی تو