دیگر تا قیامت کسی را جایت نمیگذارم ...
رفتی، کندی قلب من را از ریشه، برو دیگه، خداحافظ برای همیشه ...
خداحافظ ای تنها عشق من، خداحافظ ای تمام دنیای من،
از وقتی که رفته ای من از غم لب ریزم،
خداحافظ تو تنها هم دم من، از وقتی که رفته ای غم جایت را گرفته،
غم رفیق و هم دم من شده ...
نمیدانی حال و روزم چگونه است بی تو،
چشمانم پر از اشک و خون است بی تو، اگر باز گردی خزانم همچو بهار است،
شبهایم روشن و پر از ستاره ...
شب که میشود اشک هایم به یاد تو سرا زیر میشود،
اگر هم خون گریه کنم دیگر چه فایده !
دلم تنگ است برای سوز صدایت، شبهایم سوت و کور و سرد است بی تو ...
خداحافظ تو تنها هم دم من، از وقتی که رفته ای غم جایت را گرفته،
غم رفیق و هم دم من شده ...
نمیدانی حال و روزم چگونه است بی تو،
چشمانم پر از اشک و خون است بی تو، اگر باز گردی خزانم همچو بهار است،
شبهایم روشن و پر از ستاره ...
شب که میشود اشک هایم به یاد تو سرا زیر میشود،
اگر هم خون گریه کنم دیگر چه فایده !
دلم تنگ است برای سوز صدایت، شبهایم سوت و کور و سرد است بی تو